فاطمه جانمفاطمه جانم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

فاطمه جان * نوری از آسمان

تمام حس مادرانه ام در این لحظه( سه سال و شانزده روزگی)

مامان جون نمی دونم چطوری از احساسم برات بنویسم، فقط تو به من احساس خوبی میدی، اینقدر که ساده ای، اینقدر که مهربونی، دلم ضعف میره برات مامان، هر حرفی که ما بهت می زنیم باور می کنی، حرفای خیلی خوشگل می زنی، خیلی خوبی، همش دست منو بوس می کنی و می گی دوستت دارم، وای مامانی بمیرم برات، پیشمرگت بشم الهی دختر، ایکاش اینروزارو هیچوقت یادم نره، عاشقتم مامانی...
22 دی 1395

تولد 31سالگی مامان(دوسال و یازده ماه و بیست و هفت روزگی)

فرشته کوچک من تمام لحظه هام پر شده از بودن تو، از نفسهات، از بوسیدن هات، از در آغوش گرفتنهات و از شیرین زبانیهات؛ 31 سال پیش درست در شب میلاد عیسی مسیح دختری زاده شد، اولین فرزند یک خانواده، تا سالها بعد مادر دخترک شیرین زبان موفرفری پرجنب و جوشی باشد و با وجود اینهمه خوشبختی در اطرافش چشم بر همه ناملایمات دنیایی که در آن چشم گشوده ببندد و چشم انتظار فرداهایی روشن و روشنتر بماند برای ذخترکی که هرشب صدای نفسهایش جانشین لالاییهای کودکیهایش است. 31 سال پیش درست در چنین روزی مادرت زاده شد عزیزترینم و چقدر دنیا با تو زیباتر شد برایم آرام جان مادر...    
3 دی 1395
1